شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

عروسي نكبت بار در 18 سالگي !

اخبار مجالس و عروسي

عروسي نكبت بار در 18 سالگي !

۱۴ بازديد

 

 

  حوادث ركنا: زن جواني كه از مقدار اندكي مواد مخدر در كيف خود بي خبر بود هنگام بازرسي نگهبان به دام افتاد.

به گزارش ركنا، من از مواد مخدري كه درون كيفم جاسازي شده بود، هيچ اطلاعي نداشتم. قرار بود بعد از ملاقات با همسرم كه در زندان مركزي مشهد تحمل كيفر مي كند، لوازم داخل كيف را به شوهرم بدهم اما هنگام بازرسي ناگهان...

ين ها بخشي از اظهارات زن 30 ساله اي است كه در انتقال مقدار بسيار اندكي موادمخدر به داخل زندان ناكام مانده بود! اين زن جوان كه با هوشياري ماموران زندان وكيل آباد در بند قانون گرفتار شده است، با بيان اين كه «من نقشي در اين ماجرا ندارم!» درباره سرگذشت خود به مشاور و مددكار اجتماعي كلانتري شهرك ناجاي مشهد گفت: 18 سال بيشتر نداشتم كه با معرفي يكي از همسايگانمان با «اكبر» ازدواج كردم. اگرچه او در آن زمان بيكار بود و ادعا مي كرد سنگ كار ساختمان است اما به دليل تعريف و تمجيدهاي زن همسايه كه خانواده او را مي شناخت و معتقد بود خانواده اي آبرومند و با اخلاق دارد، تصميم به ازدواج گرفتم. البته تعريف هاي واسطه ازدواج مان از خانواده «اكبر» كاملا درست بود اما آن ها هم نمي دانستند كه پسرشان به دليل رفاقت و معاشرت با افراد ناباب در چنگ اعتياد گرفتار شده است. او پنهاني موادمخدر مصرف مي كرد و هيچ كس از اين موضوع خبر نداشت. خلاصه بعد از 2 سال دوران عقد، زندگي مشترك ما در حالي شروع شد كه آرام آرام فهميدم «اكبر» اعتياد دارد ولي ديگر كاري از دستم ساخته نبود چرا كه در همان روزها متوجه شدم باردار هستم! روزهاي تلخ زندگي من درحالي سپري مي شد كه همسرم بيكار بود و از عهده مخارج زندگي برنمي آمد، به همين دليل پدر شوهرم گاهي به ما كمك مالي مي كرد تا اين كه فرزندم به دنيا آمد ولي «اكبر» نه تنها دست از اعتياد نكشيد بلكه معاشرت و رفت و آمدهاي او با دوستان معتاد و خلافكارش بيشتر شد. از سوي ديگر پدر من هم يك كارگر ساده بود و با زحمت و تلاش بسيار 4 خواهر و برادر ديگرم را سروسامان داد. او هم در اين شرايط نمي توانست از نظر مالي به ما كمك كند.

بيشتر بخوانيد : ده مدل سفره عقد فضاي باز


اين درحالي بود كه مصرف «اكبر» روز به روز بيشتر مي شد و ديگر موادمخدر صنعتي استعمال مي كرد. وقتي اين موضوع را فهميدم كه ديگر «شوهرم» در مرداب موادمخدر دست و پا مي زد و هر روز بيشتر در عمق آن فرو مي رفت ولي من نمي دانستم او چگونه هزينه هاي سنگين اعتياد را تامين مي كند! حدود سال قبل، وقتي در خانه نشسته بودم به يك باره از كلانتري تماس گرفتند و از من خواستند به آن جا بروم. وقتي وارد كلانتري شدم «اكبر» را با دستبند و پابندهاي آهنين ديدم كه روي نيمكت نشسته بود و تعداد زيادي از شهروندان درحالي او را با نفرت و نفرين شناسايي مي كردند كه اعتقاد داشتند بايد او را به خاطر تبهكاري هايش به مجازات سختي محكوم كنند. تازه آن جا بود كه متوجه شدم شوهرم در ماه هاي گذشته يك باند زورگيري تشكيل داده و از مردم با تهديد چاقو زورگيري مي كرده! «اكبر» سرش را پايين انداخته بود و حتي نمي توانست به چشمان پسر 6 ساله اش نگاه كند. او به دليل خلافكاري هايش روانه زندان شد اما روزگار ما هم به وضع اسفباري رسيد. حالا ديگر حتي پسرم نمي توانست سخنان تحقيرآميز دوستان و هم محله اي ها را تحمل كند چرا كه همكلاسي هايش از ماجراي زنداني بودن پدرش مطلع شده بودند و مي دانستند كه پدر «بصير» يك دزد است. در اين روزها باز هم پدر شوهرم به ياري ما آمد و من و فرزندم روزهاي زيادي را در خانه آن ها سپري مي كرديم و هر هفته به ملاقات همسرم در پشت ميله هاي زندان مي رفتم! حدود 3 سال از اين ماجرا گذشت و زندگي من هر روز سخت تر مي شد تا اين كه روز قبل با عجله به خانه پدرشوهرم رفتم و در حالي كه احساس مي كردم با تاخير به زندان خواهم رسيد، كيف دستي ام را برداشتم و پدر شوهرم مدعي بود مقداري لوازم مصرفي و تنقلات براي «اكبر» در كيف من گذاشته است تا آن ها را به پسرش برسانم. من هم طبق معمول وقت ملاقات گرفتم اما زماني كه وارد محل بازرسي شدم، ناگهان ماموران زندان از جاسازي لوازم درون كيف، مقدار اندكي (2 گرم) موادمخدر از نوع ترياك بيرون كشيدند! من كه هاج و واج و حيرت زده مانده بودم به آن ها گفتم كه من از موادمخدر خبري ندارم و احتمالا پدرشوهرم اين مقدار ترياك را براي پسرش داخل لوازم جاساز كرده است! حالا نه تنها همسرم در زندان است و پسرم به خاطر سرقت هاي پدرش همواره تحقير مي شود بلكه من هم در بند قانون گرفتار شده ام و نمي دانم چه مجازاتي انتظارم را مي كشد...

گزارش روزنامه خراسان حاكي است، با صدور دستوري از سوي سرهنگ محمد فياضي (رئيس كلانتري شهرك ناجاي مشهد) اقدامات قانوني و بررسي هاي روان شناختي درباره اين ماجراي تاسف بار به مشاوران زبده دايره مددكاري اجتماعي كلانتري سپرده شد تا با هماهنگي هاي قضايي، علاوه بر ريشه يابي ماجراي انتقال نافرجام موادمخدر به زندان، شرايط تخفيف مجازات با توجه به اوضاع و احوال و شرايط زن جوان براي وي فراهم شود.

منبع : ركنا

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.